سفارش تبلیغ
صبا ویژن


شاهکار خالق

خدا

روزی گذشت پادشهی از گذرگهی

فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خواست

پرسید زان میانه یکی کودک یتیم

کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست

ان یک جواب داد چه دانیم ما که چیست

پیداست انقدر که متاعی گرانبهاست

نزدیک رفت پیرزنی کوژ پشت و گفت

این اشک دیده من و خون دل شماست

ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است

این گرگ سالهاست که با گله اشناست

ان پارسا که ده خرد و ملک رهزن است

ان پادشاه که مال رعیت خورد گداست

بر قطره سر شک یتیمان نظاره کن

تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست

پروین به کجروان سخن از راستی چه سود

کو انچنان کسی که نرنجد ز حرف راست  


نوشته شده در سه شنبه 94/9/10ساعت 9:30 عصر توسط نظرات ( ) | |

تمامی حقوق برای شاهکار خالق محفوظ است و کپی برداری شرعا حرام بوده و پیگرد قانونی خواهد داشت